اسب لاغرمیان به کارآید

امتیاز به این کتاب

پادشاهی چندپسرداشت, ولی یکی از انها کوتاه قد ولاغراندام وبدقیافه بود, ودیگران همه قدبلند وزیباروی بودند. شاه به اوبانظرنفرت وخوارکننده می نگریست وبا چنان نگاهش اورا تحقیرمی کرد.
آن پسر از روی هوش وبصیرت فهمید که چرا پدرش با نظرتحقیرآمیز به اومی نگرد. به پدر روکرد وگفت: ای پدر! کوتاه خردمند بهرازنادان قدبلند است. چنان نیست که هرکس قامت بلندتر داشته باشد ارزش اوبیشتر است.

چنانکه گوسفند پاکیزه است ولی فیل مردار بودگرفته می باشد:

آن شنیدی که لاغری دانا   گفت بار به ابلهی فربه

اسب تازی وگرضعیف بود   همچنان از طویله خربه

شاه از سخن پسرش خندید وبزرگان دولت سخن اورا پسندیدند ولی برادران او رنجیده خاطرشدند.

تامردن سخن نگفته باشد   عیب وهنرش نهفته باشد

هرپیشه گمان مبرنهالی   شاید که پلنگ خفته باشد

اتفاقاً درآن ایام سپاهی از دشمن برای جنگ با سپاه شاه فرارسید. نخستین کسی که از سپاه شاه قهرمانانه به لشگر دشمن زد, همین پسرکوتاه قد وبدقیافه بود که باشجاعنی عالی چند نفراز سران دشمن را برخاک هلاکت افکند وسپس نزد پدرآود پس از احترام نزدپدر استاد وگفت:

آن که شخص منت حقیرنمود   تادرشتی هنرنپنداری

اسب لاغرمیان به کارآِد   روزمیدان نه گاو پرواری

افراد سپاه دشمن بسیاراندک بودند. هنگام شدت درگیری گروهی از سپاه پادشاه پابه فرار گذاشتند. همان پسرقدکوتاه خطاب به آنان نعره زد که: آهای مردان! بکوشید ویاجامه زنان بپوشید.
همین نعره از دل برخاسته او سواران را قوت بخشید دل به دریا زدند وهمه باهم بردشمن حمله کردند ودشمن براثز حمله قهرمانانه آنها شکست خورد.
شاه سر وچشمان همان پسر را بوسید واورا از نزدیکان خود نمود وهر روز بانظربلند وبا احترام خاص به او می نگریست وسرانجام اورا ولیعهد خودنمود.
برادران نسبت به او حسد ورزیدند وزهر درغذایش ریختند تابه بخورانند واو را بکشند. خواهرآنها از پشت دریچه زهر ریختن آنهارا دید. دریچه را محکم برهم زد پسرقدکوتاه با هوشیاری مخصوصی که داشت جریان رافهمید وبی رنگ دست ازغذاکشید وگفت: محال است که هنرمندان بمیرند وبی هنرا زندهبمانند وجای آنهارا بگیرند.

کسی نیابد به زیرسایه بوم   ورهمای ازجهان شودمعدوم

پدر ازماجرا باخبرشد, پسرانش را تنبیه کرد وهرکدام از آنهارا به یکی ازگوشه های کشورش فرستاد وبخشی از اموالش را به آنها داد وآنها را ازمرکز دورنمود تا آتش فتنه خاموش گردید ونزاع ودشمنی از میان فت. چنانچه گفته اند: ده درویش درگلیمی بخسبند ودپادشاه در اقلیمی نگنجند.

نیم نانی گر خورد مردخدا   بذل درویشان کند نیمی دگر

ملک اقلمی بگیرد پادشاه   همچنان دربند اقلیمی

درباره ی caffeinebookly

مطلب پیشنهادی

انتخاب رأی شاه برای دوری ازسرزنش او

انوشیروان (یکی از شاهان معروف ساسانی) چندوزیر داشت, آنها باهم درباره یکی از کارهای مهم …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *