کتاب بعد از ظهر باشکوه بالتازار

امتیاز به این کتاب

بخشی از کتاب بعد از ظهر باشکوه بالتازار: ساختن قفس تمام شده بود. بالتازار مثل همیشه آن را جلو در، زیر سقف آویزان کرد و تا آمد ناهارش را تمام کند هی مردم به تماشای آن می‌آمدند و می‌گفتند: زیباترین قفسی است که تا به حال ساخته شده. تعداد تماشاگران به‌حدی رسید که بالتازار مجبور شد قفس را پایین بیاورد و در را ببندد.

اورسولا، زن بالتازار گفت: باید صورتت را اصلاح کنی، شده‌ای مثل میمون.

بالتازار گفت: بعد از ناهار اصلاه کردن شگون دارد.

ریش دو هفته نتراشیده‌اش، کوتاه، زمخت و زبر مثل یا قاطر و در انظار به پسر بچه وحشت‌زده‌ای می‌ماند. ولی این نظر درستی نبود. بالتازار در ماه فوریه سی ساله می‌شد. چهار سال بود که با اورسولا زندگی‌ می‌کرد بدون آنکه ازدواج کرده باشند و بچه‌ای هم پیدا نکرده بودند و زندگی به او آموخته بود که گوش به‌زنگ باشد نه وحشت‌زده. حتی نمی‌دانست قفسی را که به تازگی ساخته در نظر بعضیها زیباترین قفس دنیا است.

نام کتاب

نام کتاب: بعد از ظهر باشکوه بالتازار

نویسنده

نویسنده: گابریل گارسیا مارکز

مترجممترجم: ___ ___ ___ ___

تعداد صفحاتتعداد صفحات: 10 صفحه

نوع فایل

نوع فایل: pdf

حجم فایل

حجم فایل: 2/35 مگابایت

لینک دانلود

لینک دانلود: دانلود

منبع

منبع: www.caffeinebookly.com

صفحه اینستاگرام کافئین بوکلی

بخشی از کتاب آیدا، درخت، خنجر، خاطره:

قصدم آزار شماست!!
اگر این گونه به‌رندی
با شما
سخن از کام‌یاری‌یِ خویش در میان می‌گذارم
مستی و راستی
به‌جز آزار شما هوائی در سر ندارم!!

مطالعه‌ی این کتاب: دانلود

درباره ی caffeinebookly

مطلب پیشنهادی

کتاب دلهره هستی

کتاب دلهره هستی

بخشی از کتاب دلهره هستی: مادر کودک نیز خموش می‌ماند. گاهی کودک از او می‌پرسید: …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *