شیربی سر ودم

امتیاز به این کتاب

در شهر قزوين مردم عادت داشتند كه با سوزن بر پُشت وبازو و دست خود نقش‌ هایی را رسم كنند, يا نامي بنويسند, يا شكل انسان وحيوانی بكشند. كساني كه در اين كار مهارت داشتند «دلاك» ناميده مي‌شدند. دلاك, مركب را با سوزن در زير پوست بدن وارد مي‌كرد وتصويري می كشيد كه هميشه روی تن مي‌ماند.

روزی يك پهلوان قزوينی پيش دلاك رفت وگفت بر شانه‌ ام عكس يك شير را رسم كن. پهلوان روی زمين دراز كشيد ودلاك سوزن را برداشت وشروع به نقش زدن كرد. اولين سوزن را كه در شانه پهلوان فرو كرد. پهلوان از درد داد كشيد وگفت: آی! مرا كشتی. دلاك گفت: خودت خواسته‌ ای, بايد تحمل كنی, پهلوان پرسيد: چه تصويری نقش میكنی؟؟ دلاك گفت: تو خودت خواستی كه نقش شير رسم كنم. پهلوان گفت از كدام اندام شير آغاز كردی؟؟ دلاك گفت: از دُم شير. پهلوان گفت, نفسم از درد بند آمد. دُم لازم نيست. دلاك دوباره سوزن را فرو برد پهلوان فرياد زد, كدام اندام را ميکشی؟؟ دلاك گفت: اين گوش شير است. پهلوان گفت: اين شير گوش لازم ندارد. عضو ديگری را نقش بزن. باز دلاك سوزن در شانه پهلوان فرو كرد, پهلوان قزوينی فغان برآورد وگفت: اين كدام عضو شير است؟ دلاك گفت: شكم شير است. پهلوان گفت: اين شير سير است. عكس شير هميشه سير است. شكم لازم ندارد.

دلاك عصبانی شد, و سوزن را بر زمين زد و گفت: در كجای جهان كسی شير بی سر ودم وشكم ديده؟ خدا هرگز چنين شيری نيافريده است.

درباره ی caffeinebookly

مطلب پیشنهادی

مشاهده یک فیل وچند برداشت

سرزمین هندجای فیل است وهندیان ازقدیم به فیل بانی وآموزش پیل ونمایش آن معروف بودند. …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *