یک روزبعد ازظهر “بیل گرین” تلفنی از “لیزا مایکلز” داشت. بیل مدتی با لیزا همکاربود. لیزا شنیده بودکه بیل به موفقیت بزرگی دست یافته است. وبدون فوت وقت به این مطلب اشاره کرد: می توانم خیلی زود شما را ملاقات کنم؟؟. بیل احساس کرد که صدای لیزا کمی هیجان زده است. پاسخ مثبت داد, و برنامه اش را طوری تنظیم کردکه بتواند روزبعدهنگام ناهار با لیزا دیداری داشته باشد. هنگامی که لیزا وارد رستوران شد, بیل متوجه شدکه او خسته است. پس ازقدری گفت وگو وسفارش غذا, لیزا گفت: حالا درشرکت هاریسون کارمی کنم.
نام کتاب: هدیه
نویسنده: اسپنسر جانسون
مترجم: مامک بهادرزاده
تعداد صفحات: 39صفحه
نوع فایل: pdf
حجم فایل: 4/58 مگابایت
لینک دانلود: دانلود
منبع: www.caffeinebookly.com