بخشی از کتاب گلستان سعدی: در یکی از جنگلها، عدهای را اسیر کردند و نزد شاه آوردند. شاه فرمان داد تا یکی از اسیران را اعدام کنند. اسیر که از زندگی ناامید شده بود، خشمگین شد و شاه را مورد سرزنش و دشنام خود قرار داد که گفتهاند: هرکه دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید.
ملک پرسید: این اسیر چه میگوید؟؟
یکی از ویزران نیک محضر گفت: ای خداوند همی گویند:
والکاظمین الغیظ و العافین عنالناس
نام کتاب: گلستان سعدی
نویسنده: ابومحمّد مُشرفالدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف
تعداد صفحات: 151 صفحه
نوع فایل: pdf
حجم فایل: 5/21مگابایت
لینک دانلود: دانلود
منبع: www.caffeinebookly.com
بخشی از کتاب با یاس از یاوه:
افسانه آغاز را
ازتابش چشم تو
باورکردم.
افسون دلبستن
اسرار خواستن
جنون به هم پیوستن
درفصلی که عجب
باد به برگ
وداع یاد میداد.
مرک موسوم
ازکوچ حضور تو
باورم شد.
حسرت تنها ماندن
یخ بستنمطالعهی این کتاب: دانلود