بخشی از کتاب ماجرای پسر طلافروش: یکی بود یکی نبود، غیر از خدا، هیچکس نبود. روزی روزیگاری، نه در زمانهای گذشته، بلکه همین نزدیکیها، در شهر شیراز، طلافروش بسیار ثروتمندی بنام علی نمازی زندگی میکرد. علی نمازی ثروت هنگفتی داشت که از اجدادش بهش ارث رسیده بود و هر روزهم با کار و تلاش خودش به این ثروت عظیم اضافه میشد. مغازهی طلافروشیای داشت درخیابان ملاصدرا. دیگر مغازه دارها همیشه متعجب بودند که علی مرتب به این و آن کمک میکند و همیشه درکارهای عام المنفعه و کمک به یتیمخانهها و خیریهها پیش قدم است امّا با وجودی که مغازهاش چندان هم شلوغ نیست همواره به ثروتش اضافه میشود و هیچوقت کم نمیآورد!!
حالا مهم نبودکه بازار خوب بود یا بد بود، چه در هنگام رکود و کسادی و چه در هنگام رونق بازار وضع علی همیشه خوب بود و هر روزهم برمال و اموالش اضا میشد؟؟ دیگر مغازه دارها و کسبه و همینطور آنها که همسایه ی محل سکونت علی در خیابان قصرالدشت بودند از یک طرف به وضع مالی او حسادت میکرند.
نام کتاب: ماجرای پسر طلافروش
نویسنده: علی پاینده
تعداد صفحات: 32 صفحه
نوع فایل: pdf
حجم فایل: 3/23مگابایت
لینک دانلود: دانلود
منبع: www.caffeinebookly.com
بخشی از کتاب نامه های عاشقانه نیما:
در میان شاعران و نویسندگان ایران بسیار اندکند کسانی که تأملها و نامههای عاشقانهی خود را به یادگار گذاشته باشند. شاعر برجستهی معاصر نیما یوشیج یکی از این معدود نمونههاست. در نامههای عاشقانهی نیما ما با چشم اندازی بسیار لطیف و شور انگیز روبهرو میشویم. نیما در سال1276 هجری شمی در دهکدهای به نام یوش، واقع در مازندران چشم به جهان گشود. خواندن و نوشتن را نزد آخوند ده فرا گرفت ولی دلخوشی چندانی از آخوند ده نداشت چون اورا شکنجه میداد و در کوچه باغها دنبال نیما میکرد.
مطالعهی این کتاب: دانلود